اولين تجربه دندان افتادنت😊
امير صالح عزيزم مينويسم خاطراتت را تا باشد روزي بخواني و لذت ببري... شمال بوديم لب دريا كه مثل هميشه درخواست بلال كردي از اونجايي كه خيلي دوست داري😀 فرداش متوجه شديم كه دندونت لق شده بعد چـــــند روز صبح كه توي تختت بودي منو صدا كردي كه هاااااااني دندونم افتاد خونم نيومد بعد بغلت كردم و گفتم مادر جون مباركت باشه همون موقع ازت عكس انداختم و گفتم ديگه داري بزرگ ميشي و من توي دلم دلتنگ روزهاي گذشته شدم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی