بزرگ صالح کوچکم

ماه من ...  سه سال از بودنت ميگذرد با تو مادري راتجربه كردم چه زيباست كه در كنارمي دوست ميدارمت و به اين عشق مقدس ميبالم وچه زيباتر كه سومين سالروز تولدت مصادف با شب تولد امام مهربانيهاست      ...

این کش ها رو برا صالحم تهیه کردم تا بازی های مختلفی باهاشون انجام بده یکیش کشیدن اونها یکی یاداوری رنگها یکی هم همین داخل ستون حلقه ها   ...

امیر صالحم برای تو مینویسم برای تو که وقتی بزرگ شدی این مطالب رو بخونی و حس خوبی پیداکنی... این روزها با این که خیلی نمیتونی کامل صحبت کنی فقط در حد کلمه به کلمه ولی خیلی قشنگ صلوات میفرستی و ابتداش رو با صدای بلند شروع میکنی اکثر صبح ها برایت چهارقل رو میخونم و تو هم با من همراهی میکنی و کلمات اخر هر ایه رو میخونی همیشه دوست داشتم که قاری قران باشی هر وقت که صدای کودکی رو میشنوم که داره با صوت قران تلاوت میکنه دلم میلرزه و بسیار لذت میبرم ولی خودت تصمیم گیرنده هستی که انتخاب کنی چند وقت پیش هم متوجه شدم که دندان های کرسیت در امده یکسالی میگذره از اخرین دندان دراوردنت نمیدونم چرا طولانی شد هر وقت بی اشتها میشدی میگفتیم اهان میخواد دن...

این عکس ها رو از لوازم تحریری تهیه کرده بودم به نظرم جالب اومد هر چند از نظر اندازه کوچکتر از واقعی هست ولی خوبه که در این زمینه با پول اشنا بشه .یکی یکی اون ها رو شماردم و با هم تکرار کردیم ...

چند تا از این مدادها رو با بند به هم وصل کردم و یه مهر درست کردم با طرح گل و به امیرصالح دادم تا باهاشون مهر بزنه ولذت ببره پسرم هم دست به کار شد البته یک مقدار باید رنگ رو غلیظ تر درست میکردم ...

با این مگنت ها میشه خیلی از اشکال رو درست کرد حتی شکلهای چند بعدی و چون اهنربایی هست برا بچه ها جالبه  یک قطعه شو برداشت و روش گوی گذاشت و بقول خودش شد بلند گو و باهاش خوند ...

امروز با کمک امیر صالح اشپزی کردیم خیلی علاقمند بود که غذا رو هم بزنه و از این بابت احساس خوبی میکرد  یکی یکی مواد رو اضافه کردیم اول گوشت چرخکرده روغن بعد پیاز و گوجه فرنگی البته داخل ظرف کوچیک وقتی پیاز رو ریختم چشمش سوووخت ...